< < < < < <<



shidshidbahbah


فرستادن نظرات





آرشيو


Thursday, April 29, 2004

فکر نمی کنم هیچ جای دنیا بتونین آدمایی مثل ما پیدا کنین که تا یکی یه جایی میره فوری با خودشون می‌گن مگه من چیم از این کمتر بود که من نرفتم؟ می دونین چیه دوستانی که خیلی نگرانین که ما به عنوان نماینده‌تون رفتیم این‌ور اون‌ور؟ تا به حال خیلی از این موقعیت‌ها بوده که من رد کردم چون که زیاد از این کارا خوشم نمیآد و اتفاقا درست برعکس نظر خوابگرد که فوری پرید وسط و گفت این دعوایی بر سر شهرت طلبیه، از شهرت خوشم نمیآد. اینکه چرا همیشه میان سراغ ماها رو برین از خودشون بپرسین.

این فقط یه دفعه نبوده و بارها ما رو جاهای مختلف دعوت کردن، زنگ زدن مصاحبه کردن یا اطلاعات در مورد وبلاگ‌ها گرفتن. من خودم همیشه سعی کردم آدم‌های مختلف رو جای خودم بفرستم. همیشه سعی کردم آدم‌های جدید رو بهشون معرفی کنم، اینکه اینا خودشون دنبالِ آدم های جدید نمی‌رن تقصیرِ منه؟ تو هر مصاحبه‌ای که باهامون کردن من همیشه گفتم که اینی که دارم می‌گم نظر شخصیِ‌ منه و ممکنه بقیه باهام موافق نباشن. همیشه گفتم که خیلی‌ها در همین جمع کوچیک بلاگی هستن که چشم دیدن منِ نوعی رو ندارن (حالا به هر دلیلی) و من نمایندهء هیچکس نیستم.

ایمیل همهء شماها روی سایت‌ها و وبلاگ‌هاتون هست. هر کسی که احساس کنه به نظر شما در هر موردی احتیاج داره یا اینکه احساس کنه شما کسی هستین که می‌تونین در انجام تحقیقش بهش کمک کنین مطمئناً باهاتون تماس می‌گیره، کمااینکه با ما هم همین‌طور تماس می‌گیرن. خیال کردین مثلاً خاتمی یا ابطحی پسرعموی نوه خالهء پدریِ من هستن؟ یا مثلا خیال کردین من اصلا اروج‌زاده رو قبل از مراسم اهدای جوایز دیده بودم؟ یا شاید هم خیال می‌کنین عموزاده خلیلی دوست صمیمیِ بابابزرگِ منه؟

هر کسی که من رو از نزدیک می‌شناسه می‌دونه که همیشه در حال فرار از این‌جور کارا و جاها هستم و گاهی آدم رو تو رودربایسی می‌اندازن که آره شما می‌تونین کمک کنین و نمی‌کنین و از این حرفا و آدم با خودش می‌گه خب این دفعه می‌رم شاید بتونم یه کمکی بکنم که این نگاه اشتباه به اینترنت و وبلاگ‌ها از بین بره.

باز هم تکرار می‌کنم اینکه چرا می‌آن سراغ ما رو باید از خودشون بپرسین نه از ما. می تونه به این خاطر باشه که خیلی قدیمی هستیم و از اون اولش بودیم و می‌دونیم از کجا به اینجا رسیدیم. شاید برای اینه که خواننده‌‌های ثابتی داریم و از خبرگزاری‌های معتبر هم می‌آن باهامون مصاحبه می‌کنن. باز هم تکرار می کنم که ما هر دفعه که می‌ریم کلی آدم جدید رو بهشون معرفی می‌کنیم و می‌گیم برین با اینا هم حرف بزنین چون شاید یه سری اطلاعات کاملا جدیدی به دست بیآرین.

خیال کردین مثلا چه استفاده‌ای از این کارا به ما می‌رسه؟! مثلا قراره هر روز با خاتمی بریم پیتزا بخوریم یا اینکه بودجه‌های آنچنانی بهمون میدن برای این‌همه کاری که رو نت انجام می‌دیم که محدود به وبلاگ‌مون نیست؟ نه تنها پشیزی به ما نمی‌رسه بلکه از جیب خرج می‌کنیم و می‌ریم و می‌آیم فقط چون فکر می‌کنیم شاید بتونیم بالاخره این اینترنت رو تو مملکت‌مون جا بندازیم به طوری که بشه ازش استفاده‌های عالی کرد. نیما همیشه در این مورد عالی بحث می‌کنه. کی از احسان بهتر می‌تونه در مورد مسائل فنی حرف بزنه؟ کی مثل پرستو می‌تونه به عنوان کسی که هم در نشریات کاغذی و هم آن‌لاین فعالیت مستمر داره در مورد این پدیده حرف بزنه؟

اصلا این حرفا همش به نظر بهانه می‌آد. مشکل اصلی اینه که ما یه گروه متمرکز نیستیم و هرگز هم نخواهیم بود چون نفس وبلاگ این رو برنمی‌تابه. در نتیجه هیچ‌وقت نمایندهء منتخبی هم وجود نخواهد داشت. ما یه عده جزیره‌ایم که هر کدوممون ساز خودمون رو می‌زنیم و زیبایش هم به همینه. من به شخصه حاضر نیستم این آزادی رو با هیچ بودجه‌ای عوض کنم، شما رو نمی‌دونم. پس اگر کسی بخواد در موردمون بدونه باید خودش بگرده و انتخاب کنه که با کی حرف بزنه و این دیگه دست من و شما نیست.

حالا می‌رسیم به این مسئله که چطور یه کسی به اسم آقای محمدرضا طاهری به خودش اجازه می‌ده که در مورد لباس پوشیدنِ من نظر بده. آقای طاهری این شد دومین بار که شما به من توهین کردین. یکی سر ماجرای جشنوارهء وب که اصرار داشتین ما باید غرفه می‌گرفتیم و چون مطابق میل شما عمل نکرده بودیم تبدیل به موجوداتی سخیف شدیم که خودشون رو می‌گیرند. و حالا این دفعه استدلال کردین که چون من با روسری از عقب بسته شده رفتم و جایزهء کاپوچینو رو گرفتم پس نتیجه می‌گیریم که چرا اصلا من باید برم دیدار با خاتمی! شما به چه حقی این اجازه رو به خودتون می‌دین که اصلا در مورد طرز پوشش من نظر بدین؟ بعدش هم اون روسری به نظر شما خیلی غیرقابل هضم بود؟ چرا؟ چون تا به حال ندیده بودین؟ آیا هر چیزی که تا به حال ندیدین همین قدر می‌ترسونتتون؟ آیا اینکه یکی متفاوت لباس می‌پوشه اون شخص رو برای انتخاب شدن نامناسب می‌کنه؟ شما معیارتون برای مناسب و نامناسب چیه؟ آیا شما این حق رو دارین که نظر خودتون رو در این مورد به من تحمیل کنین درست همون طوری که این رژیم با استبداد کامل داره این کار رو انجام میده؟

فکر می‌کنین اگر به جای زنگ زدن به ما، همیشه به شما زنگ و ایمیل می‌زدن باز هم احساس می‌کردین که اونا دارن اشتباه می‌کنن؟ یه لحظه با خودتون خلوت کنین و ببینین انگیزه‌تون از نوشتن اون مطلب چی بوده. ببینین که آیا از اینکه به بازی گرفته نمی‌شین ناراحت و کلافه‌این یا اینکه واقعا احساس می‌کنین ما آدم‌های بیخودی هستیم که نباید هیچ جایی به عنوان بلاگر معرفی بشیم چون که ممکنه آبروی بقیهء وبلاگرها بره. دلم می‌خواد بدونم که با توهین کردن به من چقدر احساس رضایت می‌کنین. از اینکه آدم شوخ و شنگ و شلوغی هستم چقدر احساسِ تهدید می‌کنین که وادارتون کنه اینطور در موردم بنویسین؟


Comments: Post a Comment


دوستان

Link one
Link two
Link three

 


 powered by blogger